ما برای همیشه غمگین خواهیم شد زیرا ما برای همیشه دوست داریم. به عشق ما به فرزندمان پایان نمی یابد ،
بنابراین پایان غم و اندوه ما وجود ندارد . ما هرگز از آن عبور نمی کنیم.
- آنجلا میلر ، بستری برای قلب من

شش کلمه زندگی من را برای همیشه تغییر داد. "خیلی متاسفم. ضربان قلب وجود ندارد. "یک روز کودک من کاملاً سالم بود ، لگد زد و لرزید داخل من ، و روز دیگر او از بین رفت.

من 35 هفته باردار بودم که نوزادم درگذشت. هیچ نشانه ای مبنی بر اینکه اشتباهی وجود دارد ، وجود ندارد ، بنابراین من آمادگی لازم برای آشفتگی سردرگمی ، درد و اندوه ناشی از آن شش کلمه را نداشتم. در کمتر از سه ثانیه دنیای من کاملاً دگرگون شد. واقعیت جدید من این بود که مجبور شدم با شوهرم تماس بگیرم تا به او بگویم که کودک ما فوت کرده است ، از عذاب زایمان بگذرید اما هرگز نبینید که پسر زیبای من یک نفس نفس بکشد و به فرزندانم توضیح دهد که برادر نوزادشان هرگز به دست نخواهد آمد. خانه

چند ساعت بعد از تولد بدی ، پرستار بعد از زایمان وارد فشار خونم شد. او به من اطلاع داد كه كودكی كه بعد از سقط جنین یا مرده به دنیا بیاید ، "نوزاد رنگین كمان" نامیده می شود. او توضیح داد كه یك رنگین كمان به من كمك می كند تا "ادامه یابد". من پسر بچه شیرین ام را نگه داشتم ، هنوز و ساكت و كاملاً عالی. ، در حالی که او صحبت می کرد ، در آغوش من بود. من با شنیدن این اصطلاح چیزی را زمزمه کردم و دعا کردم که او به سرعت ترک شود.

تجربه من با یک ارائه دهنده خدمات بهداشتی و درمانی ، که تلاش برای آسایش من احساس محرومیت و درد بیشتری کرده است بی نظیر نیست. تحقیقات نشان می دهد که پزشکان به طور مرتب سطح و مدت غم و اندوه را که والدین نوزادان متولد شده تجربه می کنند ، دست کم می گیرند. من می دانستم که سخنان او با مهربانی گفته می شود و به معنای تأمین امید است ، اما آنها گیر افتادند.

اگر نتوانستم بچه دیگری داشته باشم چه می شود؟ اگر نمی خواستم بچه دیگری داشته باشم چه می شود؟ اگر بچه دیگری داشتم ، آیا این بدان معنی است که سعی داشتم بدی را جایگزین کنم؟ چگونه او نمی تواند درک کند که من خرد شده و هرگز نمی خواستم حتی به دیدن یک نوزاد دیگر فکر کنم؟ من فقط می خواستم پسر پسر شیرین ام را به خانه ببرم و همه این کابوس ها را فراموش کنم.

چهار ماه بعد ، من تصویری از نقاشی 5 ساله ام را برای بدیع با عنوان با عنوان "دوستت دارم پسر شیرین" را در اینستاگرام خود منتشر کردم. من باید یک عکس از یک بچه سنجاب را با یک برچسب "4 ماهه" در وبلاگ خود ارسال می کردم و در مورد چگونگی شروع به باب شدن و خندیدن از خواهر و برادرهایش ، ناراحت بودم. چند روز پس از پست من ، یکی از دوستانم به من اطلاع داد که یک آشنای متقابل گفته است که از دیدن من در رسانه های اجتماعی عزادار شده است و من باید از آن گذشته باشم. وقتش بود ادامه بدیم. من از دوستم تشکر کردم که به من خبر داد ، آشنایی متقابل را در حساب های رسانه های اجتماعی من مسدود کردم و از این زن و شوهرم به خواهرم خبر دادم. همه ما قبول کردیم که او بی ادعا است و من نباید فکر دیگری را به او بدهم.

به رغم توصیه های آنها ، برای هفته بعد من تمام پست های رسانه ای اجتماعی را که درباره بدی و اظهارات بعد از آن کرده بودم بررسی کردم. آیا من به اندازه کافی آسیب و درد و رنجی که از مرگ نوزادم احساس کردم را نفهمیدم؟ آیا من زیاده روی کردم؟ چرا من به آنچه فکر می کرد اهمیت دادم؟ آیا سایر دوستان من به همین فکر فکر کرده اند و خیلی مودبانه برای گفتن هر چیزی فکر می کنند؟ آیا مردم فکر می کردند من overdramatic شده ام؟ آیا من overdramatic بودم؟

علیرغم همه سخنان مهربانی که برای من گفته شده بود و حمایت از اعضای خانواده و دوستانم را احساس می کردم ، این شک به خود ادامه داد تا اینکه یک پست فیسبوک را در یک گروه برای والدین عزیز دیدم. مادری با ناراحتی از دست دادن دختر 21 ساله خود توضیح داد که ارسال خاطرات و عکس هایی از دخترش باعث آرامش او شد اما او نگران این بود که مردم از ناتوانی وی در ادامه حرکت آزار می دهند.

با خواندن این پست ، می دانستم که دیوانه ام نیستم که همچنان بدی را از دست بدهم و او را به یاد بیاورم ، درست مثل اینکه او دیوانه نیست که بخواهد زندگی دخترش را به خاطر بسپارد و جشن بگیرد. او فرزند من است ، و عذاب والدینی که فرزند خود را از دست داده است ، بدون توجه به سن کودک ، چیزی نیست که دیگران که این نوع از دست دادن را تجربه نکرده اند ، بتوانند کاملاً درک کنند.

به همه افراد اجازه داده می شود با توجه به شرایط و جدول زمانی خود غمگین شوند. والدین گرامی باید در تلاش خود برای به یاد آوردن و یادبود فرزندانشان اعتبار و حمایت کنند. هیچ محدودیتی در عمق یا مدت زمان اندوه و درد ناشی از مرگ کودک وجود ندارد.

من عصبانی نیستم که کودک من فوت کرده است ، و همچنین از اینکه بعضی از مردم اندوه را درک نمی کنند عصبانی نیستم. من ناراحت هستم. من باید احساس ناراحتی کنم بدون اینکه احساس دیوانگی کنم یا اینکه از اینکه دیگران فکر می کنند دیوانه هستم ناراحت هستم. هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم ، اولین فکر من این است: "بدی از بین رفته است. کودک من هنوز مرده است. "من هرگز ادامه نخواهم داد زیرا این ضرر اکنون در زندگی روزمره من ادغام شده است. من همیشه او را دوست دارم ، دلم برای او تنگ می شود و او را به یاد می آورم.

موارد دیگر در مربیگری والدین و احساسات

منبع :  sanykala


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

این لاک پشت فکر رسیدن است :) دکتر سلام سیــــــــزده خانه دوست Tonya Amanda Ashley پکیج قدرتمند - تناسب اندام در خانه گذر